ورود آقایون قدغن شد..

از  يـخ پرسيدن كه چرا اينقدر سردی؟

يـخ جواب خوبی داد

گفت :كه من اوّلم آب و آخرم آب؛

پس *گرمی* را با من چه كار ؟



پس ای انسان

اوّلت خاک* و آخرت هم *خاک؛

پس اين همه غرور از كجا ؟

ورود آقایون قدغن شد.....

برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم :



1 .  بیمارستان

2 . زندان

3 .  قبرستان



•  در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست .

•  در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست .

•  در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد .

زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود*

ورود آقایون قدغن شد.....

ما آدما مرده پرستیم میفهمین که چی میگم؟ما ها تا وقتی یکی زندس هرچی میخوایم بهش میگیم از هرچیزی محرومش میکنیم  باهاش هرطور دوست داریم حرف میزنیم هیچوقت درکش نمیکنیم همیشه تحقیرش میکنیم فرقی نداره کی با ورود آقایون قدغن شد.....ادامه مطلب

نمیدونم براتون پیش اومده یا نه؟! تو ذهن من همیشه برای اتفاقات و مسایلی که قبلا پیش اومده سالگرد برگزار میشه!!! یعنی مثلا پارسال همین موقع یه اتفاق خاص افتاده باشه چیزی که ازش متاثر شده باشم سال بعدش همون موقع من همون احساسو پیدا میکنمو وقتی فکر میکنم میبینم این حس همون حسیه که دقیقا پارسال یا پیار سال همین موقع وقتی مثلا یه اتفاق خاص افتاده من تجربش کردم. اولین بارم وقتی خیلی بچه بودم تجربش کردم.پسر همسایمون وسط حیاطشون خودشو دار زده بود!!من خیلی از این اتفاق ترسیدمو برام عجیب بود که یه آدم چرا باید خودشو بکشه؟ سال بعدش یروز تو حیاط مشغول بازی بودم که حس کردم از همه جا بوی مرگ و غصه میاد وقتی از مامانم پرسیدم گفت فردا سالگرده شهرامه!! و اتفاقات مشابه مثل یاد آوری سالگرد پدربزرگم یا عروسی خواهرم یا اولین روز مدرسه یا اولین پاییزی که عاشق شدم ....برای شمام پیش میاد؟یا من یه چیزیم میشه؟!!! ورود آقایون قدغن شد.....ادامه مطلب

Al başimdan bu dartleri...

Gaçirdim aklim fikrimi...

aldiğim şu tek nefesi çeksem jiyardan jiyara...

" Mumin sarikaya"

باشه و غروب باشه و تنهایی و روز تعطیلی...

امروز چند بار به مردن فکر کردمو هربار تنها چیزی که اذیتم کرد کارای نکردم بود ....همین.

تا ساعت دو امروز کار داشتم. تو راه برگشت به خونم داشتم به قرمه سبزی فکر میکردم،هوس کردم. ولی به این نتیجه رسیدم که تا پخته بشه من از گشنگی تلف شدم بهتره یه چیز سبک درست کنم.

زنگ درو زدن ؛

غذای نذری قرمه سبزی بود.!!

ورود آقایون قدغن شد.....

ماه دیگه تولد دوستمونه...یعنی دوست دبیرستانیم ...کسایی که از چهارده سالگی باهاشون زندگی کردمو یه جورایی میشه گفت خواهریم..قرار شیش نفرمون رقص آذریه گروهیه..کلاساشم با هم رفتیم ..عاشق همشونم بعد از چهار سال دوباره دور هم جمع میشیم.من سرگروهم چون هم قدم بلندتره و هم انعطاف بدنم عالیه.تو دوره های رقص سریع یا همون رقص مردونه ی آذری من نفس کم میاوردمو دورمو ناتموم گذاشتم اما این فسقلا اونم میتونن...لباس اون رقصم جالب بود پوتینای مشکی تا زیر زانو شلوار جذب مشکی و تاپ ،اخه چطور میشه اون همه رقص سخت و سریعو ده دقیقه ادامه داد؟ همرو بلدم فقط مشکل قدرتی دارم ولی رقص زنونش خیلی زیباتره...عاشق اونجاشم که دستاتو وسط رقص بالا میبری و با حالت پرتاب  دستاتو تو هوا رها میکنی و تو همون حالت دور خودت میچرخی..محشره،چشم نوازه.. درگیر لباس رقص زنونشیم.پیشنهاد بچه ها قرمز بود که من به آبی فیروزه ای تغییرش دادم،طرحش کشیده شدو رفت زیر دست خیاط  ،لباس خودمو خودم میدوزم بیشتر میخواستم با ریزه کاریاش آشنا شم. کار خیلی سختیه ،کمر درد گرفتم ولی خیلی خوشگل میشه وقتی موهای بافت و تاج بیاد روش محشر میشه ترکیب نقره ای ورود آقایون قدغن شد.....ادامه مطلب

چه حس خوبیه.....：)))) مرکز و شرق کشور تو برف و بورانه من تو غرب کشور پنجره رو باز گذاشتم ه

ای تازه بیاد تو.....نمردیم و این روزارم دیدیم ! همیشه بقیه شاهد یخ زدن مان حالا برعکس شده

حالا این ابرا از کجا رفتن ما رو ندیدن معلوم نیست：) .....حس خوبیه

ورود آقایون قدغن شد.....

دیدی سرنوشت....؟ دیدی که ارمغانت جز تنهایی و درد برایم نبود؟ به تاوان کدامین گناه ؟ به جزای کدامین خیانت محبوس دیوارهای بی کسی ام کردی؟ با کدامین مجوز هجوم سرد زمستان گونه ات را در عمق خلوت درد کشیده ام جا دادی؟ اگر تاوان "انسان بودن" اگر تاوان "لطافت اندیشه و روح " این چنین مرگ بار و جان فرساست ،این انسان بودن،این طبع چون آب روان، ارزانی خودت!!! مگر از عبور بهار های پی در پی سالیان بی حساب ،سهم من چند بهار بود که جوانیم را به خزان کشیدی؟ تازیانه های بی رحمانه و پی در پی سرنوشت غرور و لبخند کاغذیم را به سخره گرفت...تداوم لبخند درد کشیده ام نوازش عمیق تر تازیانه ات را همراه بود....گمان کردی تازیانه قبلی ات درد نداشت؟   تنها یک تقاضا،یک تقاضا پایان سخنم با توست... از پذیرش" مرد ثانی"معافم کن تاتمام مردانگی اش را به سخره نگرفته ام... کجا بود این "مرد"! وقتی مرگ احساس "زنانه ام" را میان غبار اشکهایم به تماشا نشسته بودم؟ خودش کجا بود که بوی زمخت مردانه اش را از لابه لای پیراهن چرک اش در آغوشم میجستم؟ چرا  گم بود؟ چرا نبود؟   در آخر.....  سپاس گذارم.. سپاس از پس گرفتن دردی به نام عشق ... درد ورود آقایون قدغن شد.....ادامه مطلب

عصر روز جمعه باشه و دلت هوای بیرون رفتن کنه، اما نه کسیو داشته باشی نزدیکت که با هم برین نه اصلا حوصله ی کسیو داشته باشی.

در نتیجه میخوابم!

ورود آقایون قدغن شد.....